امین معظمی، ۹ خرداد ۱۴۰۳

به بهانه‌ی نمایشگاه میرزاحمید که با همکاری گالری دستان در یک کارخانه‌ی متروک در غرب تهران برگزار می‌شود، می‌خواهم به ده‌سال فعالیت هنری او در شهر نگاهی بیاندازم. میرزاحمید نقاشی‌ست که اغلب در خیابان‌های تهران و گاهی شهرهای دیگر، مثل یزد و شیراز، با رنگ قرمز اخرایی روی درب‌ها و دیوارها نقاشی می‌کشد. به سبک نقاشان خیابانی، او نیز طی این ده‌سال از فاش کردن هویتش خودداری کرده است.

نقاشی‌های او ساده‌اند وعناصری ثابت در آن‌ها تکرار می‌شود: فردی که شمعی دستش گرفته و آن را می‌نگرد؛ گروهی در حال انجام یک مراسم آیینی؛ ابراز عشق یک زن و مرد؛  فردی سوار بر یک اسب با هاله‌ای نورانی؛ یک شاخه گل؛ چند نفر که خوابیده‌اند؛ صفی طولانی از افرادی که به ما خیره شده‌اند؛ موجودی بین انسان و پرنده و صحنه‌هایی از این قبیل در ترکیب با اَشکالی هندسی و ارگانیک. امضای او نقطه‌ای محاط در یک دایره است که معمولاً کنار کارهایش می‌کشد، اما درطول یک‌دهه فعالیت فرم کلی کارش تبدیل به یک امضای آشنا و بخشی از چهره‌ی شهر تهران شده است. او از این نقاشی‌ها باعنوان «نقش» یاد می‌کند.

میرزا، شهرزدگی و آدمْ بودن

این نقش‌ها بلافاصله ما را به یاد غارنگاره‌ها و سنگ‌نگاره‌های ماقبل تاریخ می‌اندازد. میرزاحمید در رنگ (قرمز اخرایی)، موتیف‌ها (اَشکال هندسی، انسان و حیوان) و در نحوه‌ی کشیدن (انتزاع و سادگی فیگورها) از این طراحی‌های باستانی الهام می‌گیرد. طراحی‌هایی که بعضی از آن‌ها حتی به قبل از ظهور انسان خردمند، یعنی گونه‌ای که ما حالا هستیم، برمی‌گردند و در غار‌هایی عمیق و تاریک قرار دارند. انتخاب این ‌ژانر نقاشی و تاریخچه‌ای که دارد در تضاد با محیطی است که میرزا نقش‌هایش را در آن می‌کشد: یعنی خیابان‌های شهری مدرن، و در میان بیش از ده‌میلیون انسان که ساختاری پیچیده، یعنی تهران، را می‌سازند. انسان‌هایی که بیشتر از هر زمانی از غرایز باستانی خود فاصله گرفته‌اند. یکی از این غرایز نقاشی کردن است. او با کشیدن این نقاشی‌های ساده ما را به کشیدن وسوسه می‌کند. کشیدن، عمل غریزی است که آن را از دوران کودکی به‌سادگی انجام می‌دادیم و اکنون که تبدیل به عضوی از این ساختار پیچیده شده‌ایم آن را ترک کرده‌ایم. میرزا در خلال دعوت به فعالیت غریزی کشیدن، به ما یادآوری می‌کند که آدم هستیم. درست زمانی که در پیاده‌روهای شهری راه می‌رویم که با تراکم و هیاهویش می‌خواهد فراموش کنیم که آدم هستیم.

راست: سنگ‌نگاره‌ای در روستای دهتل در استان هرمزگان (عکس از پیمان یزدانی)/چپ: نقش آدم و شمع (از اینستاگرام میرزاحمید)

به هم دوختن شهر

این نقاشی‌ها روی دیوارهای شهری هستند که بر اثر اختلاف فاحش طبقاتی و چالش‌های سیاسی و اجتماعی در حال متلاشی شدن است. وقتی در آن سفر می‌کنی، صحنه‌های متناقضی می‌بینی، به‌طوری‌که سخت است باور کنی این محله‌ها، بخش‌هایی از یک شهر واحدند. اگر تابلوی اسم کوچه‌ها، رنگ سفید و آبی کارگاه‌های ساختمانی و جملات مضحک «تهران شهری برای همه» و «تهران شهر تلاش و سرزندگی» نبودند، احتمالاً وقتی از جنوب شهر به‌سوی شمال می‌رفتیم احساس می‌کردیم در زمان و مکان سفر می‌کنیم. میرزا با کشیدن این نقش‌ها در وسعت جغرافیایی قابل‌توجهی، از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال، سعی دارد این شهر متلاشی شده را به‌هم بدوزد. نقش‌های او از معدود مناظری هستند که در گذر مناطق شهر ثابت می‌مانند.

اگرچه این نقش‌ها تأثیری در از هم پاشیدن تهران ندارند و تلاشی عبث به نظر می‌آیند، اما میرزاحمید را مصداق سیزیف آلبر کامو می‌کنند. قهرمانی که با پذیرش پوچ بودن سرنوشتش، وظیفه‌اش را دوباره و دوباره انجام می‌دهد. میرزا در شهر از نقشی به نقش دیگر می‌رود؛ نقش‌هایی که چندان فرقی با هم ندارند. ممارست او در کشیدن این نقش‌ها علی‌رغم بی‌تأثیری‌شان در سرنوشت این شهر، یادآور ظرفیت تحمل ما در برابر چالش‌هایی چیره‌ناپذیرهستند. میرزا با ایمانِ خویش در برابر ازهم‌گسیختگی شهرش ایستادگی می‌کند.

نقش صف انسان‌ها (از اینستاگرام میرزا)

میرزاحمید، جامعه و صحنه‌ی هنر

کار میرزاحمید در ادامه‌ی چالشی است که صحنه‌ی هنر مدرن ایرانی را از زمانی که جلیل ضیاءپور خروس جنگی را راه‌انداخت به خودش مشغول کرده است. یعنی چالش بیگانگی اجتماعی هنر(social irrelevence)  یا همان بیگانگی هنر و هنرمند از جامعه و بالعکس. هنرمندان مدرن ایرانی این دغدغه‌ را داشته‌اند که بین جامعه و تعریفشان از هنر پیوند دهند و آیندگانشان، یعنی ما، هنوز هم کم‌وبیش در این کار شکست خورده‌اند. جامعه‌ی هنری در گالری‌هایی زندگی می‌کند که اقبال عمومی ندارند؛ یا بهتر است بگوییم اصلاً کسی نمی‌داند که وجود دارند. هنرمندان تشنه‌ی آن‌اند که از جریان‌های اجتماعی الهام بگیرند و بر آن‌ها تأثیر بگذارند. آن‌ها با این تصویر که مردم کارهایشان را می‌ببینند و درباره‌شان حرف می‌زنند خیال‌پردازی می‌کنند، اما از واقعیت بخشیدن به این خیال عاجزند.

در حالی که شکاف بین هنرمند و جامعه مثل همیشه باقی‌ست، میرزاحمید با ممارستی مثال‌زدنی بیش از ده‌سال است که در فضاهای عمومی کار می‌کند و نقاشی‌هایش را وقف خیابان کرده است. وقتی درحال نقاشی کردن روی دیوار است شخصاً با رهگذران گفت‌وگو می‌کند. وقتی نقاشی تمام می‌شود، مخاطبانش در معرض آن قرار می‌گیرند و با کار تعامل می‌کنند. برخی افراد از این نقش‌ها لذت می‌برند و عکس می‌گیرند و برخی دیگر خوششان نمی‌آید وآن‌ها را پاک می‌کنند.

ویدیویی از نقاشی کردن میرزا همراه با کودکان حاضر در یک کوچه در امامزاده یحیی (از اینستاگرام میرزاحمید)

این تعامل محدود به شهر نیست و به فضای سایبری هم کشیده می‌شود. در اینستاگرامِ اکثر تهرانر‌ها هایلایتی از نقاشی‌های میرزاحمید وجود دارد. هر شهروند مثل یک کلکسیونر، از این طرح‌ها عکس می‌گیرد و به کلکسیون خود در اینستاگرام اضافه می‌کند. این موجب می‌شود نفوذ میرزاحمید در اینستاگرام بیشتر شود و از این طریق حتی با مخاطبان بیشتری ارتباط برقرار کند، مخاطبان که ممکن است این نقاشی‌ها را ندیده باشند. او با نوشتن متن‌هایی زیر پست‌هایش، سعی می‌کند معنای کارش را گسترش دهد و گاهی کارش را برای مخاطبش تبیین کند. اینستاگرام میرزاحمید به این دلیل مهم است که راهی را برای ارتباط میان هنرمند و مخاطبش ایجاد می‌کند. افراد می‌توانند به او پیام دهند و نظرشان را بگویند. می‌توانند در تصاویر به او ارجاع دهند و دیگران را با کارش آشنا کنند. فقط عدم درک متقابل میان هنرمند و مخاطب نیست که مانع ایجاد می‌کند، بلکه این نیز هست که این دو از وجود هم باخبر نمی‌شوند. بااینکه با یک گل بهار نمی‌شود، اما دست‌کم میرزاحمید الگویی است موفق از هنرمندی که می‌تواند در جامعه‌اش حضوری ملموس داشته باشد.

دو کامنت زیر یکی از پست‌های میرزاحمید

پناهگاه میرزا- نقاش خیابانی، مهمان ناخوانده‌ی گالری

روز جمعه‌ی این هفته (۱۱ خرداد ۱۴۰۳) میرزاحمید برای اولین‌بار نمایشگاه انفرادی‌اش را با همکاری گالری دستان برگزار می‌کند. این نمایشگاه حاصل پنج‌ماه نقاشی روی در‌ودیوار یک کارخانه‌ی متروک در نزدیکی شهرک اکباتان است. همان طرح‌های همیشگی با موتیف‌های شمع، انسان، حیوانات، خورشید و …، در سالن‌هایی وسیع با سقف مرتفع با معماری این کارخانه ترکیب شده‌اند. میرزاحمید پیش از این هم در فضاهای متروک کار کرده است و این پروژه را می‌توان در ادامه‌ی نقش‌هایش در خرابه‌های عودلاجان و دمشق دید. با این تفاوت که نقش‌های او این‌بار از سوی یک نهاد هنری شاخص، یعنی گالری دستان، به‌نمایش گذاشته می‌شوند.

او در این پروژه، درمقایسه با نقش‌هایش در خیابان، بلندپروازی‌هایی دارد. مقیاس غول‌آسای بعضی نقش‌هایی که کشیده مخاطب را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. انسان‌هایی که معصومیت نقاشی‌های خیابانی‌اش را دارند، اما از طرفی شبیه غول‌هایی بزرگ هستند. میرزا از دیوارهای متعدد این فضا استفاده کرده است و روایت‌هایی ساده را و میان طرح‌هایش بیان می‌کند. مثلاً روایت عشقی که به وصال و عروسی و مرگ می‌انجامد. بودن در این فضای متروکه‌ی مزین به نقش‌های میرزا، احساس بهت، کنجکاوی‌ای لذت‌بخش، و نیز تحسینٍ توانایی او در طراحی، را در انسان ایجاد می‌ کند.

نقش‌های میرزا در کارخانه‌ی متروکه برای اولین نمایش انفرادیش‌اش در تهران در همکاری با گالری دستان
نمایشگاهی از نقش‌های میرزا در مخروبه‌های جنگی دمشق (از اینستاگرام میرزاحمید)

در کنار تغییراتی که ذکر شد، مثل تغییر در مقیاس و اضافه شدن روایت به نقش‌ها، در آن‌ها ارجاعاتی به تاریخ هنر نیز دیده می‌شود که هرچند قلیل‌اند اما مهمترین نکته‌ی این نمایش هستند. نقشی از یکی از مجسمه‌های جاکومتی؛ نقش‌هایی از اسکلت‌هایی که ما را یاد باسکیا می‌اندازند؛ ارجاعاتی به نقاشی‌های رنسانسی مثل آفرینش انسان میکلانژ؛ و یک نقش که شبیه کارهای روتکو است، اما به رنگ قرمز اخرایی. او مثل بسیاری از هنرمندان الهامات تاریخ هنری‌اش را بیان می‌کند. اما این طرح‌ها در کنار طرح‌های غارنگاره‌اش متجانس به نظر نمی‌آیند و یک علامت سوال بزرگ را در ذهن ایجاد می‌کنند. مهمترین تفاوتی که این پروژه با کارهای میرزا در خیابان دارد همین نقش‌های تاریخ هنری هستند که گویی با اضطراب کشیده شده‌اند. انگار میرزا اکنون که با همکاری گالری دستان نمایشگاهی برگزار می‌کند و رسماً وارد صحنه‌ی هنر تهران شده است، نسبت به مخاطبان هنری احساس ناامنی دارد.

عدم اعتمادبه‌نفس نقاش را می‌شود در این طراحی‌ها دید. برای مثال، مجسمه‌ی جاکومتی که زیر یک لامپ مهتابی کشیده شده است. از کنده‌کاری روی دیوار می‌شود دریافت این طرح چندین‌بار کشیده شده و بعد کنده شده و دوباره کشیده شده است. به نظر می‌رسد او برخلاف نقش‌های خیابانی‌اش که آزاد و روان کشیده شده‌اند، در کشیدن این نقش اضطراب داشته است. یا نقاشی روتکو که در پاگرد توالت کشیده تا چندان دیده نشود یا، چون روبه‌روی توالت است، جدی گرفته نشود. جمجمه‌های باسکیا که در سالن آخر بی‌هدف تکرار شده‌اند و ربطی به نقش‌های کنارشان ندارند. اما این دستپاچگی ناشی از چیست؟ چرا میرزاحمید، با وجود اینکه راحت نیست، بنا دارد به تاریخ هنر ارجاع بدهد؟ میرزاحمید علی‌رغم سابقه‌ی ده‌ساله‌اش در خیابان، در برابر صحنه‌ی هنر تهران شرمی پنهان دارد و احساس ناکافی بودن می‌کند. انگار نقش‌های ساده‌اش برای جلب رضایت مخاطبان پرتوقع جدیدش کافی نیستند. صحنه‌ی هنر تهران با موفقیت توانسته به او این حس را بدهد که اگر می‌خواهد یک هنرمند واقعی باشد باید ثابت کند که از تاریخ هنر سر در می‌آورد. آن‌ها کسی را بی‌جهت به جمع خود راه نمی‌دهند.

میرزاحمید با کار کردن در شهر بیشتر به مردم غیرهنری شبیه شده تا یک هنرمند. سادگی و فروتنی را یادگرفته و نیازی نمی‌بیند برای نقاشی کردن به خودش سخت بگیرد یا فلسفه‌بافی کند. قابل توجه‌ترین نکته‌ی این نمایشگاه این است که در دوگانه‌ی جامعه/صحنه‌ی هنر، این نقاش خیابانی، در نمایشگاه انفرادی‌اش، خود را همان‌قدر معذب می‌بیند که یک فرد عادی در یک گالری احساس ناراحتی و غریبگی می‌کند. ولی چون به جلب رضایت همکاران هنرمندش، نهادهای هنری و … نیاز دارد از روتکو و جاکومتی کمک می‌گیرد. صحنه‌ی هنری موفق می‌شود بیگانگی اجتماعی‌اش را این‌بار در ناخودآگاه یک هنرمند نشان دهد.

معذب بودن این ارجاعات تاریخ هنری این سوال را مطرح می‌کند که چرا یک هنرمند خیابانی تصمیم می‌گیرد با یک گالری همکاری کند؟ وقتی در اولین تجربه، نقش‌هایش به سمت سلیقه‌ی خواص هنری سوق پیدا می‌کنند، آیا نباید نگران باشیم که میرزاحمید خیابانی را از دست بدهیم؟ شاید. ولی به نظر می‌رسد میرزاحمید آنقدر در خیابان کار کرده است که به آن وابسته شده باشد و در آینده این مسیر را رها نکند. باید منتظر تاثیرات این نمایشگاه در نقش‌های آینده‌اش در خیابان باشیم. با این‌که او قبلاً با گالری هما همکاری کرده است و با این فضا غریبه نیست، بی‌شک در همکاری‌اش با گالری دستان یا گالری‌های دیگر با چالش روبه‌رو خواهد شد. نسبت او با نهادهای هنری مثل یک ماهی است که از دستان صیادش لیز می‌خورد.

شاید شرایط اقتصادی زندگی شخصی این هنرمند و امید به استقبال بازار از کارهایش، محدودیت‌هایی را در کارش اعمال کند یا تمرکزش را از خیابان بگیرد. ولی به نظر خوی یاغی‌گر میرزاحمید تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی خواهد بود. شاید او همان‌طور که تصمیم داشته است در شهر نقش‌آفرینی کند، حالا می‌خواهد دایره‌ی مخاطبانش را به فضای هنری هم گسترش دهد. ممکن است از این طریق بتواند پیوند جدیدی بین صحنه‌ی هنر و جامعه برقرار کند.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
از آرامش شهر تا اضطراب گالری: اولین نمایش میرزاحمید در گالری دستان 2024/05/29