Do console your poor friend, who is so troubled to see his paintings so miserable, so sad, next to the radiant nature he has before his eyes!
(Jean-Baptiste-Camille Corot)
«دوست بینوایی که با نگرانی نقاشیهایش را در برابر طبیعت پرطراوتی که در حضور اوست ناچیز و پژمرده میبیند دلداری دهید.»
ژان باپتیس کامی کورو
نقاشی در فضای باز (به فرانسوی En Plein air) یعنی چهاردیواری استودیو رو رها کنی و با وسایلت به منظره بری، روی زمین یا صندلی تاشو بنشینی و نقاشی کنی. با اینکه این نوع نقاشی به قرنها پیش برمیگرده، امپرسیونیستهای فرانسوی اولین نقاشانی بودن که این روش رو به مدیومی هنری و شیوهای مرسوم تبدیل کردن.
ما تو خونمون یه تراس خوب داریم که روبروش ساختمون همسایهست که درواقع یک دیوار سیمانی خیلی بلنده. از تراسمون یه دیوار سیمانی بلند با دو سه تا پنجره میبینیم. خونمون ۵۰ متره و سه نفریم. همخونهایهام رشتشون معماریه و کاراشونو با یه لپتاپ انجام میدن و مسئولیت کثیف کردن و بهمریختن خونه با من نقاشه. یه گوشهی دو متر در یک متر دارم که وسایل نقاشیم اونجاست و سهپایهم رو اونجا میذارم و نقاشی میکنم. معمولن در حال گشتن دنبال وسایل گمشدهام هستم چون بهخاطر جای کم مجبورم همهی وسایلم رو روی هم بذارم (و البته حواس پرت هم هستم.)
امپرسیونیستهایی که نقاشی در فضای باز رو بعنوان مهمترین شیوهی نقاشی انتخاب کردن، دلیلشون شناخت نور و رنگ و تغییراتش در محیط طبیعی بود. این ایده برای منم جذاب بود. برای همین اولین بار تصمیم گرفتم وسایلمو بردارم و برم پردیس مرکزی دانشگاه تهران و سه تا درخت کاجی که وسط پردیس بود رو بکشم چون احساس میکردم برای درک بهتر نور و رنگ باید این کارو بکنم. برخلاف انتظاری که داشتم، مبنی بر اینکه اولین نقاشی منظرهام یک افتضاح تمام عیار خواهد بود، نتیجهی تلاش اولم راضیکننده و لذتبخش بود. ولی از نور و رنگ که بگذریم، سر منظره اتفاق جالب دیگهای افتاد. کارگاه ۲متر در یک ۱مترم تبدیل شده بود به فضای باز بسیار بزرگی که هیچ دیوار و سقفی نداشت و لازم نبود مراقب باشم چیزی رو کثیف نکنم یا جای بقیه رو تنگ نکنم. طبیعت مال کسی نبود و با رنگهام کثیف نمیشد. هوای آزادش، صداهای دور و برم، مورچهها، کلاغها، شاخههای ضدنور درختهای رو به آفتاب چیزی نبود که تو خونه داشته باشم.
از پارکهای بزرگ تهران مثل جمشیدیه، آب و آتش، طالقانی، لاله و … شروع کردم و بعدن به روستای مادریم سیدآباد هم رفتم و یه کم تو جادهی فیروزکوه هم کار کردم. به جز منظرهی طبیعی، منظرهی شهری از محیط دانشگاه تهران و ساختمونهای دیگهی شهر مثل ادارهی پست، تئاتر شهر و مجسمهی میدون حر هم کار کردم. خیلی دوست داشتم به مناظر نزدیک تهران مثل مزارع اطراف ورامین و قرچک، شمال یا جادهی فیروزکوه برم ولی چون وسیلهای ندارم این کار برام سخته. رفتن به پارکهای حاشیهی تهران مثل سرخه حصار یا لویزان هم بدون وسیله تقریبن غیرممکنه.
کارهایی که تو این دو ماه انجام دادم شامل رنگ روغن، آبرنگ و طراحی میشه. ولی بعضی وقتها هست که آدم روبروی منظرهای قرار میگیره در حالی که وسایل نقاشی باهاش نیست. اینطور مواقع از گوشی سامسونگم استفاده میکنم و با نرمافزار نقاشیش، منظره میکشم. تقریبن هر منظرهای بعد از لحظهای کوتاه نگاه کردن بهت میگه دوست داره با چی نقاشیش کنی. برام فرق زیادی نداره با رنگ روغن باشه یا با موبایل، مهم اینه که بتونم دریافتی که از منظره داشتم رو ثبت کنم.