Read the English version*
ایدهای داشتم که چند وقتی ذهنم را مشغول کرده بود. میخواستم تمام نقاشیهای مورد علاقهام را جمع آوری و دستهبندی کنم و برای هر کدام یک یا چند پاراگراف بنویسم و در وبلاگم بگذارم تا خودم و دوستانم را با نقاشیهای مورد علاقهام بیشتر آشنا کنم. وقتی شروع کردم به انتخاب، دیدم تعدادشان خیلی زیاد است؛ درنتیجه تصمیم گرفتم تعدادشان را به ۵۰ نقاشی محدود کنم. نشستم و دوباره شروع کردم به انتخاب و میانهی کار احساس کردم سلیقهی محدودم، غنای انتخابم را کاهش داده. اطلاعات کمم در مورد نقاشی ایرانی و بیاطلاعیام از نقاشی هند، چین، ژاپن و آفریقا حس انتخابگرایم را آزار میداد. تصمیم گرفتم در مورد تاریخ نقاشی مناطق مذکور مطالعهی بیشتری کنم، و همچنان عمق مطالعاتم از نقاشی غرب را نیز افزایش دهم تا انتخابهایم جذابتر و متنوعتر شوند.
و اما اولین اثر، از نقاش رمانتیک انگلیسی ویلیام ترنر، که بین سالهای ۱۷۷۵ و ۱۸۵۱ میزیست. ترنر تمام عمرش را صرف نقاشی مناظر انگلیس و اروپا کرد. وقتی قرار است در مورد یک نقاشی رمانتیک حرف بزنیم، بهتر است برای یک گفتگوی رمانتیک خودمان را آماده کنیم.
صلح- تدفین در دریا
اگر از طرفداران ویلیام ترنر بپرسید، مطمئنن این نقاشی را بهترین نقاشیاش نمیدانند. این نقاشی مرثیهایست برای دوست و همکار ترنر، دیوید ویلکی. دیوید ویلکیِ نقاش به سفری رفته بود و در انتهای سفر به دلیل بیماری در کشتی، میان دریا، درگذشت. ترنر اینجا صحنهی انداختن جسد دوستش در دریا را تصویر میکند؛ صحنهای با رنگهای سرد و کشتیای سیاه در میان.
این نقاشی من را به یاد دوستانم میاندازد. بیان قوی آن، سیاه پرتضاد آن در میانهی تصویر و غم آبیها و خاکستریها که نور زرد میانی را فراگرفتهاند، میتواند تجربهی حس داغ و اندوهناکِ از دست دادن عزیزی را برایم بازسازی کند. خوشبختانه هنوز عزیزی را از دست ندادهام و حس نبودن کسی را که خیلی دوستش دارم برایم اتفاق نیوفتاده؛ ولی هروقت فکر میکنم این حس انقدر، به اندازهی این منظرهی دریایی، دردناک است دلم برای تک تک دوستانم تنگ میشود. قلبم از غمی که از نقاشی دریافت میکند پر از عشق میشود و دوست دارم اگر کنارم هستند بغلشان کنم یا زنگ بزنم و بگویم رفیق خیلی دلم برایت تنگ شده. ترنر در این نقاشی، دنیا را بدون دوست تصور کرده است. بله، هنوز زندگی در جریان است. هنوز آن پرندهی سیاه ِ ریز نزدیک آب به طرز عجیبی پرواز میکند و هنوز آسمان مه گرفتهی سپیدهدم زیباست و طبیعت کار خودش را خواهد کرد و برایش مهم نخواهد بود؛ ولی پردهای سرد و مات بر همهچیز تاثیر میگذارد و چشمانداز را محزون و سرشار از تنهایی میکند.
مخاطبان عصر ترنر از او بهخاطر سیاهی بیش از حد و حالت ناتمام این نقاشی انتقاد کردند. ترنر در پاسخ گفت: «کاش رنگی داشتم که میشد سیاهترش کرد.» چون نبود دوست همینقدر سیاه، و دوستی همینقدر ناتمام است.
My 50 favorite paintings
I had an idea to create a blog about my favorite paintings of all time, categorizing them and writing two or three paragraphs about them so my friends and I would know them better. As soon as I started to select my favorites I found out that I had a lot of favorite paintings and I had to set a limit. So I decided to choose only 50 paintings, from the West, the East, the Middle East and Africa. Right now, I’m reading a lot of art history and exploring new paintings so that my collection would become richer and more diverse; nevertheless, there are some paintings which I know for sure will be on the list.
The first painting I’m going to write about is one of William Turner’s paintings. Turner was an eminent English Romantic landscape artist who lived between 1775 and 1851, painting and sketching landscapes around the United Kingdom and Europe. Since I’m going to write about a Romantic painter, get ready to read some romantic lines.
Canvas, 34 1/4 × 34 1/8 (87 × 86·5); partly painted up to frame, approx 33 1/4 × 34 (84·5 × 86·5), with corners cut across at approx. 8 3/4 (22) from corners of canvas
Peace- Burial at Sea
If you asked Turner’s fans, they wouldn’t choose this painting as his best work. This painting is a tribute to Turner’s friend and colleague David Wilkie who died on his return from a voyage, on a ship in the middle of the sea. Turner is imagining his burial scene at sea, with cold blues and saturated blacks.
This painting reminds me of my friends. Its strong expression, the high contrast of black shapes in the middle and the sadness of blues and saturated grays and the bright yellow light in the middle can help me experience the feeling of loss, loss of a close friend or family member. Fortunately, I haven’t lost any of my close friends, but the thought that the feeling is anything close to this gloomy seascape breaks my heart and suddenly I miss every one of them. From the sadness of the painting, my heart swells with love and I want to hug my friends or call them and tell them I miss them. In this painting, Turner has imagined a world without a friend. Yes, life is still going on. That black bird is flying above the water and the foggy dawn is really beautiful and nature is doing her job and she wouldn’t care about any of this, but there is a cold blue glaze on everything making everything full of sorrow and loneliness.
Turner was criticized at the time for the harsh blackness of the ship’s sails, and for the lack of finishing. “I only wish I had any color to make them blacker” he told the critics, because of course the absence of a friend is as black, and the friendship is as unfinished.